🌸🍥🌸🍥🌸🍥🌸🍥🌸🍥🌸🍥🌸🍥🌸🍥🌸
مرینت در خانه بود،و یه دفعه گوشیش زنگ زد مرینت دید ادرین بهش زنگ زده بود جوابش را داد مرینت:س.سلام ا.اد.رین ادرین:سلام مرینت،راستشو بخوای شاید گفته بوده باشم که من فردا مدرسه نمیام راستش پدرم اجازه شو نداره که بیام.مرینت تو می تونی تکالیف ریاضی رو بهم برسونی؟مرینت گفت:ع.عا...باشه میدمشون بهت😊خلاصه کلی صحبت کردن و تلفنشون رو قطع کردن.
ساعت 7 صبح بود که مرینت خواب بود،مامانش امد و گفت:دخترم بیدار شو دیر میری مدرسه!مرینت از خوابه نازش بلند نمی شد!(تمام)
برای پارت بعد منتظر باشید فعلا خدانگهدار .🎀