برو ادامه قشنگم
از زبان مرینت
کم کم فرار کردم و رفتم تو یکی از حیاط ها قایم شدم
بعد که پلیسا رفتن بیرون اومدم
خونده بودم که کشتن یک ستاره مد 15 سال زندان میشم و بعدش اعدام!
وایییییی
تنها در صورتی مجازات نمی شدم که آدرین به من شهادت بده؛
آخه ستاره مد آدرین خودش از پلیسا مطمئن تره!!
ای خداااا
بعد چند لحظه داد و بیداد رفتم سمت بیمارستان
باید مدرک داشته باشم اما من که مدرک ندارم،پس چطوری؟!
وسطای راه خوردم به ی پسر مو آبی با کت و شلوار شیک و امروزی جذاب!!!
محو تماشاش شدم.
از زبان لوکا(اون پسر)
داشت نگاهم می کرد نمی دونستم چی بگم
آخر گفتم...
لوکا:«خانوم کوچولو حالت خوبه؟»
مرینت:«عا، عا، عاره آره.»
لوکا:«اسمت چیه؟»
مرینت:«اسمم مرینته.»
لوکا:«چه اسم قشنگی! خب میخوای جایی برسونمت؟»
تا این رو شنید تعجب کرد و سریع دوید و رفت!
از زبان مرینت
به کلی یادم رفته بود!
سریع سریع رفتم سمت بیمارستان
داخل شدم.
ی خانم پشت میز نشسته بود.
مرینت:«سلام خانوم میشه بگید اتاق آدرین اگرست کدوم وره؟»
خانوم:«اسمتون؟ فامیلیتون؟ چه نسبتی باهاش دارید؟»
مرینت:«عام،....، دلیرا اگرست و.... دختر خالش میشم...آره آره همینطوره.»
خانومه ی کلید داد بهم...
خانوم:«اتاق 489،برای استراحت بیشترش در رو قفل کردم.»
رفتم به همین اتاق...
دیدم پاش گچ گرفته آروم نشسته خوابیده...
تا وقتی بیدار شد منتظرش موندم و داشتم تمرین میکردم برای حرف زدن.
یهو بیدار شد؛...
مرینت:«س... س... س... س... سلام، ر... ر... ر... راستش، میخواستم بگم که... من قسم میخورم که نزدمت...»
آدرین ی لحظه سکوت کرد...
آدرین:«حتی اگه هم قسم میخوردی من قبول می کردم!»
مرینت:«چ... چی؟»
یهو اومد لباش رو گذاشت رو لبام و...
بوسم کرد!
انگار عاشق من شده!...
اگه بد بود به بزرگی خودتون ببخشید. برا پارت بعد 2 یا حداقلش 1 لایک